آوا سكوت....

ساخت وبلاگ
  پل ميزند از بسترى آبى، احساس رويش تا نگاه من من مى شكافم بذر عادت را، تو رعدهاى درد را بشكن آرام از خاك سياه و سرد، قد ميكشم در فصل چشمانت .يك شاخه ياس و مريم و مينا، يك شاخه نرگس، نسترن، سوسن... مانند پيچك روح مى بخشم. ديوارهاى سرد و سنگى را پر مى كنم ششهاى شعرم را، از يك بغل ريحان و آويشن سرشارم از عطر غزل وقتى، تب مى كند در واژه هايم عشق با اينكه مثل تيـــــر مى بارد، روى بــــــهارِ دفترم بهـــــمـــن عادت نكردم به سياهيها. چون باغبان رنگــــــها ماندم خورشيد را هر روز روياندم،در عمقِ زندانهاى بى روزن حتى تصور كردنش سخت است. پروانه باشى و دلت آتش آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : عطر غزل,عطر غزلان العود,عطر غزلان,عطر غزلان من نعومي,عطر غزل من نعومي بكم,عطر غزل من العربيه للعود,عطر غزل العربية للعود,عطر غزل في نعومي,عطر غزل البنات,عطر غزل بكم, نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 207 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41

قفس يعنى بخوانى پر زدن را با نفسهايت ميان سردى ديوار زندان هاى نامرئى صدايت پر كند حجم سياهِ تلخكامى را غزل آگين شوى در قلب ديوان هاى نامرئى دلت با گام هاى نور همراهى كند تا شب بخوانى و بخوانى و بخوانى و بخوانى تا... تمام آسمان را عطـــــرِ پروازت فرا گيرد اگر چه در حصار ميله ها بايد بمانى تا... سكوتت آخرين تير خشاب توست...دقت كن هدف، قلبِ سياهِ جوخه ى اعدام آواز است ميان چشمهاى خيره ى مين هاى ضدِّ دل قدم بگذار در راهى كه روبه آسمان باز است تو را شايد ببوسد ردِّ سرگردان شلّاقـــــــى تو هم تكريم كن با بوسه ى سُرخت حضورش را نوازش گاهِ جلاد اميــــدت باش ت آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 171 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41

دوستت دارم اى هميشه حضور مثل ياسى كه مى خزد تا نور مثل نيلوفر رَوَنده ى مست روى احساس انزواى حصار فارغ از غصه ى جوازِ عبور آسمان، بومِ شعرهاى سپيد... دشت، آوازِ رقصِ گندم و بيد... در هياهوى باد، مى پيچد آن سرِ رشته كوه افكارم شيهه ى رخشِ سركشى از دور... مثل لبخند، دوستـــت دارم مثل بغضِ ميان اشعــــارم عاشق چيدن گـــلِ اشكم در سكوتِ كويــــــر تنهايى تَر شدن زيرِ آبشارِ بلور زندگى رفتن است. -رود آسا- قصه ى نهرهاى بى پروا من به حكم هبوط، سرگردان سايه ام پنجه مى كشد بر خاك سينه ام شعله مى كشد تا گور خاك، آرامشى به نرمىِ خواب... بسترى بى نظير. خلوت ناب سر فرو آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 125 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41

بناست باز به افسون سيب برگردم سرِ دو راهى حسى غريب برگردم گمان كنم همه ى قصه بر سر اين بود كه از تلاقىِ عشق و فريب برگردم وگرنه شاخه ى احساس بود و دست دلم روا نبود كه با يك نهيــــــب برگردم... اگرچه آتش قلبم به خاك حسرت باخت... بعيد نيست به "فتحٌ قريب" برگردم پس از تلاوت آياتِ سركشى هايم به عشقِ پاسخِ "اَمَّنْ يُجيب..."، برگردم نمى شود كه به سرچشمه ى شعف برسم ولى عطش زده و بى نصيب برگردم... هميشه شعله ى آهم دمِ مسيحاييست چه باك اگر كه به پاى صليب برگردم! منى كه از گِلِ سُرخَم غبار خواهد ماند... و سايه هاى سپيدِ شكيب ، بر گَردم.... آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 161 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41

پيگير حال من نشو. چون خوب نيستم آشفته ام ولى پىِ آشوب نيستم اينقدر ارّه وار به جان دلــــم نيفت! من آدمم به جان خودم! چوب نيستم! با اينكه جارى ام، به حياتم اميد نيست كارونــــــى ام. به آبىِ دانـــوب نيستم مؤمن به ذكرِ نامِ خداوند دردهام اما قسم به صبر كه ايوب نيستم... نامعتبرترين سندِ دل پرستى ام! زيرا به شكل مذهبِ مكتوب نيستم! هم رنج چاه ديدم و هم حبسِ بى دليل هر چند نورِ چشمىِ يعقوب نيستم! از خاندان نامى عشاقِ بى دلم ديگر به هيچ طايفه منسوب نيستم با اختيار تام، وكيلم كه نشكنم... تسخيرى ومقيّد و منصوب نيستم شعرى شناورم كه برايم حصار نيست در فكر قاب و آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 75 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41

برگى كبود از شاخه ى يخ كرده اى افتاد آخر خودش را باخت بين بازوان باد تا خاك مى رقصيد و مى چرخيد و مى خنديد بر شانه ى بادى كه تحويلِ زمينش داد با خنده ى تلخى حضورش را خوش آمد گفت خاك سياه منتظر، در لحظه ى ميعاد در گوش برگِ مات، با شيرين زبانى خواند: به به! عروس باغ، آمد خانه ى داماد! خواهى نخواهى، سرنوشت ساده ات اين بود: سبزينگى، سرخى، سقوطى نرم و بى فرياد وقتى كه آبان خون به روى چهره ات پاشيد ياد من آمد خنده ى سبز تو در خرداد امروز و فردا زير پاى عابران بى شك دردِ تو را حس مى كند هر كورِ مادر زاد درجا كمى جنبيد و انديشيد با خود برگ: بغضم بگيرد، مى شود يك با آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 96 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41

‎ داغ،  روى جگرِ سوخته تاثير ندارد ‎سرِ بر دار، هراس از لبِ شمشير ندارد ‎سايه ى درد كه روى تنِ احساس بلغزد ‎صبح خندان و شب يخ زده توفير ندارد ‎سنگ، وقتى به دل آينه اى خوش بنشيند ‎خويش را مى شكند! آينه تقصير ندارد ‎ سطر سطرِ نَفَسم معتكفِ چله ى آه است ‎-آه، يك آيه ى سرخ است كه تفسير ندارد!- ‎مثل شعريست كه در ذهنِ كسى بست نشسته ‎شاعرِ خسته اش اما دلِ تحرير ندارد ‎بحث اين نيست كه اثبات شود مَرد نبردم ‎صبر، ربطى به رَجَزخوانىِ تقدير ندارد ‎ خلقتم قصه ى آميختنِ خاك و شراب است  ‎بودنم مستىِ نابى ست كه تطهير ندارد ‎تا پناهنده به ديوانگىِ كشورِ عشقم آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 229 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41

پنهان شدم كه شاعرِ طوفان نبينى ام خاتونِ شعــــرهاى پريشان نبينى ام در غارِ دل رســــــولِ تغَزُّل شدم كه تو يخ كرده زيرِ كفرِ زمســـتان نبينى ام هر روز جرعه جرعه شرنگ سكــــوت را سر مى كشم كه شاكى و نالان نبينى ام مثلِ تمــــامِ مردم دنيـــــــا بريــــــده ام پنهان شدم كه با همه يكسان نبينى ام من وقف كرده ام نفسم را به آه هـــا... لبخنـــد مى زنم كه پشيــمان نبينى ام باور نمى كنى كه چه ابريست در دلم تا لابه لاى هق هق بـــــاران نبينى ام نخلى تناورم، نَسَبَم مى رسد به خاك حتى اگر ميان بيــــابان، نبيــــنى ام قد مى كشم كنار دمــــاونـــد. تا مگر آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 91 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41

مثل هر خاطره ى گمشده از وهمِ فراموش شدن مى ترسم ‎آخرين شعله ى آتشكده ام، از شب خاموش شدن مى ترسم ‎باغهاى غزلم وقفِ بيابان شده در وادىِ بى بارانى ‎از كويرى شدن و با گَوَنِ سوخته مفروش شدن مى ترسم ‎طرح لبخند پر ابهام ژوكوندم  پشتِ ديوار بلورينِ لوور ‎از مرمّت گرِ بى حوصله و غصه ى مخدوش شدن مى ترسم ‎مثل غواص شجاعى كه ببرَّد نفسش زيرِ تنِ اقيـــانــوس ‎نه كه از مرگ. كه از تهمت با دلهره همدوش شدن مى ترسم ‎قلب نورانىِ فانوس سپيدم. غرق در خشم سياه دريا... ‎مى درخشم. گرچه از لحظه ى خاموشى و شب پوش شدن مى ترسم ‎گيجِ گيجم... مثل بازيگرِ مستى كه بماند سرِ سِن آوا سكوت.......
ما را در سایت آوا سكوت.... دنبال می کنید

برچسب : سرگيجه,سرگيجه فيلم,سرگيجه و حالت تهوع,سرگيجه گوش مياني,سرگيجه در بارداري,سرگيجه به انگليسي,سرگيجه صبحگاهي,سرگيجه,علت,سرگيجه و تهوع,سرگيجه و سياهي رفتن چشمها, نویسنده : 0avaysokout9 بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 14:41